از دیوار کاهگلى خاطرات دور و نزدیک عطر شاخه گل هاى بهار شنیدنى و دیدنى شده است. بهار را در کلام نمى توان تفسیر نمود که ترجمه امید به بودن و زیستن مى باشد؛ چنانکه آغاز روز و روزگارِ نو بوده و بر این عهد خویش در بلنداى قامت تاریخ مانده است.

هر تکاپوگر نظام طبیعت با نگرش عمیق به فصل دلکش بهار، معرفت خویش را به سوى خالق هستى بیشتر مى کند و همین شناخت او را به وادى پر پیچ و خم عشق رهنمون مى سازد.

بُحتری شاعر دقیق بین عرب (متوفی ۲۸۴)، که ربیعیه‌های [ بهاریه ها] فراوانی دارد، در قصیده‌ای ، گذشت زمستان را به گذر انسانی ترسو و ناشناس مانند می‌کند که جای خود را به فصلی می‌دهد که بارش بارانش چونان افتادن دانه‌های مروارید است.
وی در شعری دیگر، طبیعت را به نقاش چیره‌دستی تشبیه کرده که نقشی زیبا بر درختان افکنده و شادی و گشاده‌رویی به ارمغان آورده است.
ارزش زندگى انسان به نظاره زیبایى ها و خوبى هاست که فصل بهار نشانه اى عمیق زیستن همراه با شناخت خالق تواناى جهان مى باشد.

کدام نقاش، شاعر، موسیقى دان، خوشنویس و … مى توان سراغ گرفت که در آثارش بدون وام از جلوه هاى دل انگیز بهار توانسته باشد هنر خود را به وادى دل مخاطبان خود روانه کنند؟!

اما تعریف بهار در اقیانوسى از واژه ها و همه آثار هنرى هم جا نمى گیرد که او ترجمه ناپذیر است و تنها مى توان به راز خالق یکتا اندیشه کرد. گذر عمر، نو شدن زمان با پیغام باد و درخت و … تعریف ساده این فصل پر رمز و راز به شمار مى رود اما نگاه دیگر به بهار را مى توان نگاهى درون گرا داشت که در آثار گرانسنگ شاعران قرن هفتم به وضوح قابل مشاهده است، بهار در شعر این دوره، نماد وجد درون، بیداری دل و تولد دوباره قلمداد شد و شاعرِ عارف، بهار، طبیعت و عناصر آن را متناسب با زمینه های احساسات و احوال درونی خویش تفسیر می کرد.

هنوز هم با وجود زندگى دوره جدید بشر و پیشرفت چشمگیر جوامع بشرى نکات باریکتر از مو در اشعار بهاریه شاعران ما رمز خوب زیستن و سعادتمند شدن است و همان که رودکى سمرقندى پدر شعر پارسى مى گوید:

یک چند روزگار، جهان دردمند بود
بِهْ شد، که یافت بوی سمن باد را طبیب

اینجا شاعر دردمندى روزگار را از زمستان بیان داشته و با شکفتن گل و نسیم بهار مژده رسیدن طبیب بر دل بیمار داده است و این همان ترجمان دل زنده شدن انسان همراه با طبیعت و روزگار است.

چه زیبایى بهتر از نگاه ژرف اندیش به نسیم بیدار فروردین و همگام شدن با آن نسیم براى پاک نمودن دل از کینه ها و افکار نامناسب نسبت به همنوعان و نزدیکان مى باشد، همان نکته اى که خواجه شیراز حضرت حافظ بر آن تأکید کرده است که :

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

همین سه بیت از غزل ارجمند لسان الغیب تفسیر وزینى از بهار و رمز آفرینش آن از سوى خالق هستى است که در آن وقت را غنیمت شمردن، مهر ورزیدن و نگاه معرفت به نظام طبیعت و کارساز بودن وجود انسان تأکید شده است و راز بهار به معناى نو شدن و زندگى دوباره همیشه همین بوده هست و خواهد بود.

و این ابیات دیگر از خواجه شیراز که مى گوید:

گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویى که چنین رفت و چنان خواهد شد

شعر و شعور و بهار و همه فصول سال و زیبایى ستاره در شب ها و وسعت آفتاب و ماه در پهناى گیتى همه براى دور شدن از کینه ها و غرض هاست که پیام اصلى بهار نیز در آن گنجانده شده است.

اکنون با شادمانى از رویش درختان به استقبال بهار و عید باستانى مان مى رویم تا سین هاى سبز سفره زندگى مان دوباره سکه خوشبختى روزگار خود و هموطنان مان شود و دل های همگان همچون درخت بامداد بهارى شکفته تر از گذشته باشد؛ که بهار آغاز شکفتن است به تعبیر دکتر شفیعى کدکنى در توصیف بهار؛:

…حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.»