” برکه کره ” و “برکه مویدی یا محقق ” با دستور قضایی تخریب شد! همین .

اماکنی که به استناد کتاب ” آثار باستانی و اماکن مذهبی و گردشگاهها در استهبان ” اثر امحقق گرانقدر استاد محمدرضا آل ابراهیم و به باور عمومی تمامی مردم ، جزو بناهای تاریخی و باستانی شهر بوده و سنگ نوشته ای که گویا پس از تخریب عجولانه بنا دیگر اثری از آن نیست و فقط تصویری از آن در دسترس است، شاهد این ادعا است.

با مراجعه با تاریخچه این آب انبارها که تعدادشان در استهبان کم هم نیست ( البته به شرطی که روند تخریب هایی از این دست ادامه دار نباشد ) خواهیم دید نیاکان ما با هدف خدمت به خلق الله و در راستای تامین آب آشامیدنی همنوعان خود ، در صحرا و کوهستان های شهرستان و از مال شخصی خودشان اقدام به ساخت ان کرده اند و سال های سال مردمان زحمتکش این دیار از آن بهره جسته اند و با ذکر فاتحه ای به نیت واقف، از آب آن سیراب گشته اند .

حال چگونه است اینگونه مورد بی مهری قرار گرفته و مسئولان امر که قاعدتا می بایست در راستای حفظ و مرمت آن بکوشند با استدلال غیرمنطقی تبدیل شدن مکان این آثار به پاتوق یا محل تجمع معتادان و اراذل و اوباش، در نخستین اقدام به سراغ آخرین گزینه رفته و اقدام به تخریب آن کنند.

وقتی از مسئول اداره میراث فرهنگی و گردشگری استهبان در این خصوص سئوال شد با پاسخی به این مضمون که:  این آب انبارها نتوانسته اند نظر کارشناسان اداره کل میراث فرهنگی را به خودشان جلب کنند و از نظر ایشان ، این بناها جزو بناهای تاریخی و میراث فرهنگی به حساب نمی آیند! آب سردی بر پیکرمان ریخته شد و به یاد شعر زیبای سعدی عزیز افتادیم که : “چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟  ”

باری جدای از درستی و غلطی این استدلال باید پرسید که بناهای ۴۰۰ ساله یک منطقه، اگر جزو میراث فرهنگی نیستند پس چه هستند ؟ آیا لزوم برخورد جدی مراجع ذیصلاح با مثلا کارشناسانی که چنین چوب حراج به میراث نیاکان یک منطقه زده اند وجود دارد یا خیر ؟

به فرض درستی این ادعا که این بناها به محل تجمع معتادان تبدیل شده بوده است ، آیا این به دلیل عدم توجه به آثار و عدم اقدام به ثبت و پاکسازی و سرکشی و مراقبت ارگان های متولی نبوده است؟

آیا در صورت استمرار این عدم توجه و مشاهده موادی مشابه ، این تخریب ها تا کی ادامه خواهد داشت ؟

از بحث تاریخی و وظیفه ذاتی اداره میراث و فرهنگی و گردشگری در خصوص این بناها که بگذریم، آنچه جای تاسف بیشتر است ، سایه بی مهری آزاردهنده ای است که بر موقوفات استهبان سایه افکنده است و گویا اداره‌ اوقاف و امور خیریه استهبان، تعداد بسیار زیاد موقوفات این شهر، مگر انگشت شماری از آن که درآمدی چشمگیر برای این نهاد عریض و طویل به ارمغان می آورد را به حال خود رها کرده است ، هر چند که حال همان انگشت شمارها نیز به قدری وخیم است که امام جمعه و مردم استهبان برای حل مشکلات همان ها نیز از رهبر انقلاب دادخواهی کرده اند !

این آب انبارهای تخریب شده اگر تاریخی هم نبوده اند ، موقوفه که بوده اند .

به راستی توسط اوقاف چه اقدامی جهت نگهداری اینگونه موقوفات انجام گرفته است و آیا اصولا اوقاف وظیفه ای در این زمینه برای خود قائل است یا خیر ؟

اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان استهبان آیا اصلا خود را موظف به پاسخگویی به مردم و افکار عمومی می داند یا شان و منزلت خود را اجل از پاسخگویی می داند، همانگونه که در خصوص موقوفه مرحوم حبیب الله آموزگار و ظلم فاحشی که در حق آن شده بود نیز هیچ پاسخی به افکار عمومی نداد ( به جز یک مورد تلفن کارشناس محترم آن اداره و تهدیدی تلویحی به شکایت از نشریه استهبانی دیگر)

تخریب عجولانه این دوبنای موقوفه تاریخی به دلیل تجمع تعدادی معتاد در آن و یا هر دلیل دیگری از این دست ، آن ضرب المثل قدیمی را تداعی می کند که :” به خاطر یک شپش ، پیراهنی را پاره نمی کنند.”

ای کاش قبل از تخریب این بناهای از دست رفته توسط لودرشهرداری که هزینه های سنگین نگهداری و تعمیرات و راننده آن از جیب بیت المال و پول مردم استهبان پرداخت می شود ، در صورت عدم وجود منابع مالی و بودجه ای مشخص ! از همسایگان این بناها و یا خیرین خواسته شده بود تا هزینه بسیار اندک مسدود کردن درب ورودی این بناها را که شامل تعداد انگشت شماری تابوک و چند بیل ملات سیمان می شد را پرداخت می کردند تا هم معتادان و اراذل و اوباش نتوانند به داخل آن رخنه کنند و هم این بناها که یادگار نیاکان سخت کوش مردم استهبان بود نیز به این سرنوشت تلخ گرفتار نمی شد .

کاش برای حل مسائل مبتلابه جامعه ، صورت مساله را پاک نمی کردیم .

پایان بخش این درد دل گونه، شعریست پندآموز از دوست و معلم عزیز استاد علی حکمت که :

یکی را پسر مست و مخمور بود
ز اخلاق نیکو بسی دور بود

یکی باغ انگور بودش پدر
معیشت نمودی از این رهگذر

چو مستی هر روز فرزند دید
همه تاک آن بوستان را برید

حکیمی چو بشنید، دادش پیام
که ای داده بردست شیطان لگام

تو پنداشتی آدم مست کیست؟
که مستی تو کم ز فرزند نیست

گرفتم که او مست لایعقِل است
به مستی نشاید ره مست بست

پسر برد گر آب این خانه را
بریدی تو هم آب و هم دانه را

رَز از بهر انگور آمد پدید
نه از بهر  مستی که گردد نبید

شراب ای برادر اگر پاک نیست
گنه از من و توست، از تاک نیست

 

چاپ شده در نشریه استهبانی دیگر

شماره ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲

ستون سخن مدیرمسئول ( مجید فرهمندی )