به نام عالَم آرای جهاندار

حسب حالی ننوشتی وشد ایامی چند

محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

“حافظ”

کتاب “خاطرات ۸۰ دورگردش به دور خورشید” از استادحکمت همچون آیینه ای به بلندای هشتاد سالگیِ نویسنده ی زبردستی است که روبروی خودقرار داده ای تا خود را واکاوی و قامت هشتاد سالگی ات را در آن به تماشا بنشینی.

از دردها ورنج ها وناملایمات و ناامیدی ها تاشادی ها و سرخوشی های زندگی و شرایط عادی و روزمرگی آن به تصویر کشیده شده است .

در این آیینه ی پر رمز وراز عیب ها را می بینی ودرصدد اصلاحش برمی آیی.

استادحکمت با قدرت قلم توانمند و ذهن سیال وحافظه ی بی نظیر خود همچون صاحب رسانه ای متبحر با دوربینی بسیار ریز بین و نکته یاب از کوچه پس کوچه های کاه گلی تا اتاق های نمور مکتب خانه های باصفای این شهرستان سیرت می دهد و آرام آرام به تماشا می نشاندت و صمیمانه می نویسد، که نه، می نگارد و نقاشی می کند و به تصویر می کشد تا به پروازت در آورده باشد و در این مسیر بوی صمیمیت وصفا که از صداقت قلمش به مشامت رسیده است سر خوش از سیاحتی بانشاط و گردشی بی بدیل آرامت می نماید و چه لذتی بهتر از این می تواند تو را تسکین داده باشد.

آری صفحه صفحه ی کتاب را با حرص و ولع زیاد و نشاطی زایدالوصف مطالعه کردم، عذوبت کلامش را با تمام وجود چشیدم و برصداقتِ خلوصِ نیتش آفرین گفتم و سرخوش از دیدار خاطره ای نو دوباره بال و پر وا کردم و با دوبال احساس وتجربه به سیر و سیاحت و تماشای صحنه ها نشستم.

آری سِحر قلم او در توصیفات بی ریا وخودمانی اش مسحورت می کند و رنگ نگاه واژه هایش به دلت می نشیند مجذوبش می شوی، نمی توانی رهایش کنی ، تا آخرین صفحاتش می خوانی و به خودت می بالی که بر بلندای سکوی احساس و عاطفه به پرواز در آمده ای

اوج می گیری آنگاه آرام آرام بانشاطی صمیمی همرنگ می شوی و دوباره خود را در میان همان مردم ساده دل و باصفایی پیدا می کنی که نویسنده ای متبحر همچون جراحی حاذق زیرکانه عضو معیوب را می زداید و با لبخندی ملیح اینگونه ترمیم می نماید

آری دقیق می کاود تا درست بخیه نماید ساده و صمیمانه می نگارد تا خاطرات نمیرد وجوانه ی امید سر بر افرازد و گرد فراموشی بر معصومیت وصفا وسادگی اش ننشیند.

 

درصفحاتی از کتاب تصویری بسیار تاثیر گذار و غمبار از دست دادن پدری مهربان وزحمت کش در دوران کودکی خود، با استفهامی آمیخته با رنج و دردی جانکاه اینگونه می نگارد: ” آیا دردِ از دست دادن تنها نان آور خانه و بی کسی و بی پناهی بدون او با داشتن پنج برادر وخواهر کوچکتر از خود در آن دنیایِ فقر آلودِ محنت زا برایتان قابل تجسم است؟”

و با خلق تصویری از روزگار یتیمی وتنهایی خود صحنه هایی بی نظیر از غمِ غربت زای مصیبت بارِ خود برایت مجسم می سازد، آنجا که می نویسد: ” پدر در خاک آرام گرفت ولی کِشتیِ طوفان زده ی خانواده ی ما در میانه ی دریای متلاطم زندگی سرگردان ماند

بستگان پدری ومادری من هیچ کدام تمکن مالی آنچنانی نداشتندکه قادر به نجات خانواده ی ما از این ورطه ی هولناک باشند، چرا که اغلب درتمشیت امور زندگی خود مانده بودند

چرخاندنِ چرخ این زندگیِ بی سرانجام بر عهده ی من ومادرم بود”

آری هنر واژه ها و عبارات آنگاه که از قلبی سلیم و بی ادعا و متین و بی غوغا نشات گرفته باشد یقینا به دل می نشیند و به آرامشِ درونی می رساندت و آیینه ای به بلندای هشتاد سالگی ،تصویرت را به تو می نمایاند و به تفکر وادارت می کند تا به خود آیی و به آنچه داری مفتخر باشی

خاطرات زیبا و زنده ی استاد خاطرات من و تو است. خاطرات همه ی ماست. خاطرات یک اجتماع کوچک به نمایندگی از همه ی جامعه است که با آن بزرگ شده ایم، رشد کرده ایم وبه تعالی و باورمندی رسیده ایم، با آنها مانوسیم

این خاطراتِ یکایک ماست و جزئی از فرهنگ و باورِ همه ی ما، بی شک این اثر ماندگار در حفظ این زبان و فرهنگ نقش آفرین خواهد بود ودرآیینه ی اذهان خاطراتِ نسل های آینده جاودان خواهد ماند.

از همکاران ارجمند و استادان ادبیات که با درس نگارش وانشا نونهالان و نوجوانان متوسطه ی اول ودوم سرو کار دارند ملتمسانه پیشنهاد می کنم که در تهیه ی کتاب، دانش آموزان را راهنما باشند تا با مطالعه ی بخش هایی از آن جرات نوشتن و درست نویسی که امروزه به برکت فضای مجازی، دستخوش تغییر و تحریف شده است به آنها آموزش داده باشیم.

به نویسنده و شاعر شهیر شهرمان و لغوی مدقق و نکته سنج، جناب استاد حکمت درود می فرستم وتوفیقات روز افزونشان را از خدای بزرگ خواهانم.

 

رسول تواضعی فرهنگی بازنشسته / دبیر ادبیات فارسی / شهریور ۱۴۰۴